از تهران به سمت چابهار حرکت میکنیم... چند فرسخ از این شهر پر ازدحام دور میشویم… گویا وارد دنیای دیگری شدهایم! دنیا برای کودکان این دیار رنگ و بوی دیگری دارد. باورش سخت است، ولی به چشم میبینیم بچههایی را که سهمشان از این دنیای رنگارنگ، تک لباسی کهنه است و پاهای کوچکشان در میان دمپایی پلاستیکی فریاد خستگی سر میدهد. آنها نه با یک کولهپشتی پر از دفتر و مداد، بلکه با کولهای از سختیهای روزگار راهی مدرسه میشوند. اکثر آنها درس صبر و استقامت را نه از لابهلای داستانهای کتب درسی، بلکه از گرمای طاقتفرسای خورشید، از لابهلای برگهای درختی که شاخههایش سقف مدرسهشان است، میآموزند. در بسیاری از مدارس حتی آبی نیست که بخواهند جای خالی لیوانهای آب خوری رنگی را در میان وسایلشان حس کنند. آنان هر روز در میان کیسههای پلاستیکی که حکم کیفشان را دارد امیدی نهفته را جستجو میکنند!