کودکان این آب و گِل


ثبت نام کودکان در مدرسه
 
کودکان این آب و گِل‌اند، با چشم‌هایی به شیرینی تاکستان‌ها و لبخندی به وسعت مزارع ریواس و حنا. جبر جغرافیایی اما میان ما و آنان فاصله انداخته است، میان آنان که روزی هم‌وطن و هم‌زبان ما بودند، ولی حالا نام آنها شده است افغان و نام  ما ایرانی. اما این نام‌ها و مرزها  همه عاریت است و هنوز حزن شیرین کلام  پارسی، همچون رشته‌ای ناگسستنی، ما و آنها را به هم پیوند می‌زند؛ خاصه که حالا جمعی از همین همسایگان نازنین ما به سرزمین مادران و  پدران خود بازگشته‌اند و میهمانان عزیزمان هستند. اما خوشحال نیستند؛ نه خدایا، حرفم را تصحیح می‌کنم: خوشحال نبودند. آخر، فقر، مثل وصله‌ای ناکوک، چسبیده بود به پیراهن این کودکان افغان.
 
اما آنها تنها نبودند و نیستند، زیرا که چشم‌هایی مهربان و نگران، می‌دید که این کودکان،  به واسطه همین فقر شوم، در حسرت رفتن به کلاس درس می‌سوزند، می‌دید که شادی کودکانه و سبکبالانه دویدن در حیاط شلوغ مدرسه‌ها از آنها دریغ شده است، می‌دید که این طفل معصوم‌ها در حسرت و آرزوی شنیدن صدای معلم و بوی خوش کتاب‌های درسی و  آب نوشیدن از آبخوری‌های مدرسه‌اند. این گونه شد که صاحبان این چشم‌های آسمانی،  آستین همت را بالا زدند و آمدند به یاری بنیاد همدلان کودک و نوجوان که این بچه‌ها را شناخته بود، آن هم به سختی. آخر آنها در همه جا پراکنده بودند؛ از پاسگاه نعمت آباد و شهر ری و پاکدشت تا شهرستان بجنورد. اما حالا ۴۰ تا از همین بچه‌های ماه خداوند، زیر سقفی مشترک جمع شده‌اند که نامش مدرسه است.  
 
با این همه می‌توانست این گونه نباشد، می‌شد آنها را بیگانه دانست، می‌شد فراموش کرد که آنها لبریز  اشتیاقِ مدرسه رفتن‌اند. اما چه بخت‌یار و سربلندیم که این گونه نشد. این اتفاق هم روی نداد  مگر با شفقت و نوع‌دوستی آنها که به یاری بنیاد همدلان آمدند و ۷٬۷۵۷٬۰۰۰  تومان برای پرداخت شهریه این بچه‌ها در مدرسه‌هایی دولتی هزینه کردند تا میهمانان ما شادمانه و سرخوش به کلاس‌های درس بروند و کابوس ترک تحصیل برایشان بدل به واقعیتِ دلچسب مدرسه رفتن شود. اگرچه برخی از آنان، پیش‌تر و از سال ۱۳۸۹ به واسطه پروژه سوادآموزی بنیاد، راهی مدارس شده بودند، اما برخی دیگرشان، بار نخست بود که غوطه‌ور در این دریای میهمان‌نوازی بی‌دریغ و مهربانی زلال می‌شدند.
 
این بچه‌های افغان، این همخانه‌های شریف و نجیب ما، خوشحال نبودند، اما حالا هستند، و خنده‌هایشان تفسیر و معنای بهشت است، اما نه، تفسیر و معنایش هم نیست؛ خودِ خود بهشت است ....
مهرتــــــــــــان جاویـــــــــــدان