نوای عشق در فلوت جاری شد


قصه خوانی دی ماه93
وقتی رسیدیم و وارد بخش شدیم، ساعت ویزیت و اکولوژی کودکان بود. به همین دلیل هم دکتر‌ها و پرستارهای زیادی همراه سر و صدای بچه‌ها و پدر و مادرهای نگران داخل بخش بودند. به پیشنهاد قصه گوی مهربان قرار شد فلوت زده بشه و ما هم عروسک به دست، شعر بخوانیم و از اول بخش قلب تا اتاق قصه خوانی برویم. 
موقع شروع، مادران با تعجب نگاه‌مان می‌کردند و بی‌تفاوت بودند. حتی احساس می‌شد که توی دلشان می‌گویند: اینا رو ببین چقدر دلشون خوشه... ما داریم تو بیماری دست و پا می‌زنیم و اونوقت اینا شعر می‌خونن و ساز می‌زنن... 
البته در واقع، هیچ مادری کلامی به زبان نیاورد. ولی از چشمان گریان و غم زده کودکان می‌شد احساس کرد که پشت آنچهره‌ها، خانواده‌ها چه دردی می‌کشند. بی‌شک، روز را توی بیمارستان شروع کردن، با فرزندی بیمار، برای هیچ مادر و پدری خوشایند نیست و قطعا تمام انرژی آن‌ها را می‌گیرد. 
شادی و شعف و شعر و انرژِی و لباسهای رنگی و بادکنک‌های رنگارنگ و صدای ساز اگرچه دردی را دوا نکرد و یا هزینه درمان را کم نکرد، اما برای ساعتی خنده و شادمانی را به لبهای کودکان گریان آورد و همین، حال و هوای خانواده‌های نگران و پرستاران و پزشکان زحمت کش را عوض کرد. موقع رفتن، همه می‌خندیدند و در شادی گروه قصه خوانی همراه شدند. به نظر می‌آمد که متوجه شدند که شادی و خنده هم جزئی از این زندگی تلخ است! 
گروه قصه خوانی «بنیاد همدلان کودک و نوجوان» روز پنج شنبه مورخه ۲۵ دیماه ۱۳۹۳ با حضور در بیمارستان قلب شهید رجایی، با بادکنک و رنگ و ساز و رقص و قصه خوانی و موسیقی، کودکان را شاد کرد، خانواده‌ها و پرسنل بیمارستان را سر ذوق آورد و صدای خنده را در فضای بیمارستان پخش کرد. 
جای همگی سبز و خرم! 
کمیته آموزش و تحصیل
بنیاد همدلان کودک و نوجوان
 
قصه خوانی
 
قصه خوانی و فلوت نوازی