حقیقتا چه شیرین است نشاندن شکوفههای لبخند بر لبان بسته کودکان و چه دلنواز است شور بخشیدن به جانهای رنجور و خسته آنان.
داوطلبین قصه خوانی بنیاد همدلان کودک و نوجوان در زمستان ۹۳ به دیدار کودکان بیمار شتافتند و در دو تاریخ دهم و چهاردهم دیماه با حضور در بیمارستانهای قلب شهید رجایی و بیمارستان شهید مدرس تهران، برای آنان قصه خواندند و به دلهای کوچکشان گرما بخشیدند.
آری! این گروهِ عاشق، همراه با قصه خوانی، دف زدند، آواز خواندند، عروسک بازی کردند و خلاصه آنکه در فضای دلگیر بیمارستان، عطر شادی افشاندند. در این دو سفر کوتاه و فراموش نشدنی، ارمغان ما خندههای کودکان بود و نگاه خشنود مادران...
و در آخر خاطرهای از یکی از داوطلبین قصه گوی مهربان، بعد از حضورش در بیمارستان مدرس... که با گفتنش دلهایمان را چنگ زد:
«با چشمای ناز و کاونده اشون یه چیزی دیگه هم میخواستن به ما نشون بدن. آنژیوکتهای آبی که برای بعضی رو دست و بعضی رو گردن وصل بود؛ که خیلی زیاد هم مراقب بودن که جدا نشه. خاطرهٔ تلخ درد رگ گیری هر دو روز یکبار باعث شده بود خیلی مراقب باشن و ما هم حواسمون بود.
یکی دو ساعتی هم ما یادمون رفت چند سالهایم و هم اونا خاطرهٔ تلخ آنژیوکتها رو....
خوشحال و شاد و خندانیم... و آی قصه قصه قصه...
یکی از بچهها جلو نمیاومد و به سختی اسمش رو به قصه گو گفت... از دور گوش میداد و گاهی جلو میاومد. کار که تموم شد بهش گفتم خوشگلم تو مگه قصه دوست نداری؟ آروم و با خجالت گفت: چرا دوست دارم... اما من از اینا ندارم _آنژیوکت _ آخه مامانم اینجا بستریه...»
بنیاد همدلان کودک و نوجوان
کمیته آموزش و تحصیل