ابراهيم را اولين بار شهلا در سفر مشهد ديد. در نزديكي حرم.... با مادرش براي دعا و شفا از روستايي در نزديكي كاشمر آمده بود. ساعت حدود 11 شب بود كه شهلا با من تماس گرفت و گفت پسري به اسم ابراهيم اينجاست كه به شدت سوخته و چهره ناهنجاري پيدا كرده است. مادر ابراهيم مي گفت بچه هاي روستا از او مي ترسند و فرار مي كنند. به شهلا گفتم از ابراهيم عكس…
بیشتر ...